زندگی نامه لودویگ وان بتهوون
لودویگ وان بتهوون یا لودویگ فان بتهوفن (به آلمانی: Ludwig van Beethoven)
(متولّد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۲۷) یکی از موسیقیدانان برجستهٔ آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دورهٔ رمانتیک بود. بتهوون، بهعنوان بزرگترین موسیقیدان تاریخ، همیشه مورد ستایش قرار گرفته و آوازهٔ او موسیقیدانان، آهنگسازان، و شنوندگانش را در تمام دوران تحت تأثیر عمیق قرار دادهاست. در میان آثار شناختهشدهٔ وی میتوان از سمفونی نهم، سمفونی پنجم، سمفونی سوم، سونات پیانو پاتتیک، سونات مهتاب، و هامرکلاویِر، اپرای فیدِلیو و میسا سولِمنیس نام برد.
بتهوون در شهر بنِ آلمان متولّد شد. پدرش، یوهان وان بتهوون، اهل هلند (فلاندر آن زمان) بود و مادرش ماگدالِنا کِوِریچ وان بتهوون تبار اسلاو داشت. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی در گذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند از سه برادر به نامهای لودویگ، کاسپارکارل (۱۷۷۴-۱۸۱۵) و نیکولائوس یوهان (۱۷۷۶-۱۸۴۸). اولین معلّم موسیقی بتهوون پدرش بود. پدرش یکی از موسیقیدانان دربار بن بود. او مردی الکلی بود که سعی میکرد بتهوون را بهزورِ کتک، بهعنوان کودکی اعجوبه همانند موتزارت به نمایش بگذارد. هرچند استعداد بتهوون بهزودی بر همگان آشکار شد. بعد از آن، بتهوون تحت آموزش کریستین گوتلوب نیفه قرار گرفت. همچنین بتهوون تحت حمایت مالیِ شاهزاده اِلِکتور (همان درباری که پدرش در آن کار میکرد) قرار گرفت. بتهوون در ۱۷سالگی مادر خود را از دست داد و با درآمد اندکی که از دربار میگرفت، مسئولیّت دو برادر کوچکترش را بر عهده داشت.
بتهوون در سال ۱۷۹۲ به وین نقل مکان کرد و تحت آموزش ژوزف هایدن قرار گرفت؛ ولی هایدنِ پیر در آن زمان در اوج شهرت بود و به قدری گرفتار، که زمان بسیار کمی را میتوانست صرف بتهوون بکند. به همین دلیل بتهوون را به دوستش یوهان آلْبرِشْتْسْبِرگِر معرّفی کرد. از سال ۱۷۹۴ بتهوون به صورت جدّی و با علاقه شدید نوازندگی پیانو و آهنگسازی را شروع کرد و به سرعت به عنوان نوازنده چیرهدست پیانو و نیز کمکم به عنوان آهنگسازی توانا، سرشناس شد.
بتهوون بالاخره شیوهٔ زندگی خود را انتخاب کرد و تا پایان عمر به همین شیوه ادامه داد: به جای کار برای کلیسا یا دربار (کاری که اکثر موسیقیدانان پیش از او میکردند) به کار آزاد پرداخت و خرج زندگی خود را از برگزاری اجراهای عمومی و فروش آثارش و نیز دستمزدی که عدّهای از اشراف که به توانایی او پی بردهبودند و به او میدادند، تأمین میکرد.
زندگی او به عنوان موسیقیدان به سه دورهٔ «آغازی»، «میانی»، و «پایانی» تقسیم میشود:
در دورهٔ آغازی (۱۷۹۲-۱۸۰۲) کارهای بتهوون تحت تأثیر هایدن و موتسارت بود، درحالیکه در همان زمان مسیرهای جدیدتر و به تدریج دیدِ وسیعتری در کارهایش را کشف میکرد. بعضی از آثار مهم وی در دوران آغازی میتوان: سمفونیهای شماره ۱ و ۲، شش کوارتت زهی، دو کنسرتو پیانو، دوازده سونات پیانو (شامل سوناتهای مشهور پاتِتیک و مهتاب) را نام برد.
دوران میانی (۱۸۰۳-۱۸۱۶) مدتی پس از بحران روحیِ بتهوون که بهخاطر ناشنواییاش در او ایجاد شده بود، شروع شد.(ناشنوایی وی بر اثر باس زیاد سمفونی ۵ بوجود آمد) آثار بسیار برجستهای که درونمایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است، در این دوران شکل گرفتند. این آثار بزرگترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک را شامل میشود. در این هنگام بتهوون، از لحاظ تمپو، چالاکی انگشتان و قدرت توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات زنانه به اراده و جسارت مردانه سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک سکرتسو سرشار از نتهای شاد میآورد که گویی به چهره تقدیر میخندید. تقریبا همه آثار این دوره به صورت کلاسیک درآمده و طی نسلها، پی در پی در رپرتوارهای ارکستری جلوه کردهاست.[۱]
بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سالهای ۱۸۰۳-۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به شمار میآورد. او این سمفونی را به ناپلئون هدیه کرد ولی بعدا در زمان جنگ فرانسه و پروس آن را پس گرفت. شش سمفونی (شمارههای ۳ تا ۸)، سه کنسرتوی پیانو (شمارههای ۳ تا ۵)، و تنها کنسرتوی ویولون، پنج کوارتت زهی (شمارههای ۷ تا ۱۱)، هفت سونات پیانو (شمارههای ۱۳ تا ۱۹) شامل سوناتهای والدشتاین و آپاسیوناتا، و تنها اپرای او «فیدِلیو» از آثار مهم این دورهاند.
دورهٔ پایانی فعالیتهای بتهوون از سال ۱۸۱۶ میلادی به بعد میباشد. آثار دوران پایانی بسیار قابل ستایشند و آنها را میتوان عمیقاً متفکرانه و بهتمامی بیانگر سیمای شخصی خود او توصیف کرد. همچنین بیشترین ساختارشکنیهای بتهوون را در آثار این دوره میتوان یافت (به طور مثال، کوارتت زهی شماره ۱۴ در دو دیز مینور دارای ۷ موومان است. همچنین بتهوون در آخرین موومان سمفونی شماره ۹ خود از گروه کُر استفاده کرد). از آثار برجسته این دوره میتوان: سونات پیانوی شماره ۲۹ هامرکلاویر، میسا سولمنیس، سنفونی شماره ۹، آخرین کواتتهای زهی (۱۲-۱۶) و آخرین سوناتهای پیانو (۲۰-۳۲)را نام برد. او در این زمان شنوایی خود را به طور کامل از دست دادهبود.
با توجه به عمق و وسعت مکاشفات هنریِ بتهوون، همچنین موفّقیت وی در قابل درک بودن برای دامنه وسیعی از شنوندگان، هانس کلر، موسیقیدان و نویسنده انگلیسیِ اتریشیتبار، بتهوون را اینچنین توصیف میکند: «برترین ذهن در کلِ بشریت».